آقای بهنود٬

مکاتیب مختلف صاحبان ایدئولوژی هائی هستند که در چارچوبی خاص عرضه شده و درعین حال محبوس در این کادر هستند و چنانچه حرکتی در جهت خروج از محدوده تعیین شده از آغاز پیدایش آن به عمل آید ساختار آن مکتب به هم خواهد ریخت و دیگر آن نیست که قبلا بوده و همین موضوع دلیل تکثر ادیان در جهان میشود که خود موجب و موجد گسترش خرافات است و انسان هائی بی شمار را در غفلت و بی خبری نگه میدارد. نکته مهم که مبلغان مکاتب مختلف به آن ها تکیه کرده و از این نکات به عنوان نقاط قوت مکتب خود یاد میکنند آثاریست که به نام آن مکتب و یا تحت تاثیر آن به وجود آمده چون تردیدی نیست که ایدئولوژی ها میتوانند برای هنرمندانی که تحت تاثیر آن قرار گرفته اند ملهم باشد و آثاری به یاد ماندنی و جالب توجه و جذاب ساخته شود
مثلا در عالم معماری سبک گوتیک تحت نام هنر مسیحیت معروفیت دارد٬ کاشی کاری ها ی مساجد اصفهان و آثار و ابینیه دیگری بدین سبک معروف به هنر اسلامی هستند و در خاور دور نیز تحت تاثیر بودا بناها و مجسمه های متعددی منتسب به این مکتب ایجاد شده در موسیقی نیز این موضوع دیده میشود از جمله آثار سباستین باخ که از روح سرشار مذهبی برخوردار است و یکی از مفاخر دنیای مسیحیت در زمینه هنر موسیقی بشمار میرود. پس تاثیر هنر و خلاقیت مکتبی بر انسان امریست بدیهی اما یک نکته وجود دارد که موضوع این هنر را محدود به چارچوب همان مکتب میکند و خلاقیت هنرمند در یک مدار بسته دور میزند وآنقدر در این کادر دست و پا میزند تا به هنر خویش حلق آویز شود هنر مکتبی مثل اقیانوسیست به وسعت میلیون ها کیلومتر وبه عمق ۲ سانتیمتر که با همه ی وسعت با تابش چند دقیقه ای خورشید نابود میشود.
در قرون وسطی داوینچی مجبور است تحت اجبار کلیسای قلدر آثاری مذهبی خلق کند این کار را انجام میدهد ولی چون هنرمندیست که ذات هنر را درخود دارد از آن برای اجرای دستور کلیسا بهره میگیرد ولی از خمیر مایه هنرش برای بروز تمنای دلش نیز بهره میگیرد و تابلوی مونالیزا را در مدت ۱۵ سال به وجود می آورد که قابل مقایسه با آثار ایجاد شده وی در زمینه مذهبی نیست و اساسا هنرمندانی که تنها منبع الهام آنان برای خلق آثار هنری مذهب باشد یک بعدی هستند به همین دلیل هیچکس در مقام مقایسه بتهون و باخ بر نمی آید چون درست است که آثار باخ از زیبائی برخوردار است اما هرگز غنای ساده ترین سمفونی بتهون را ندارد
من از دانش اندکی برخوردارم و به سختی موضوعات را دریافت و برای خودم حلاجی میکنم و غرضم از اشاره به مطالب بالا نه اظهار فضل بوده و نه انتقادی بر هنر و هنرمند در هر حوضه ای...
 تنها موردی که وادارم کرد این مطلب را بنویسم مصاحبه آقای مسعود بهنود با برنامه پارازیت است و شاید این نوشته خیلی هم ربط منطقی با آن مصاحبه نداشته باشد اما با اندیشه فردی ام و با نگاهی به پیشینه نویسندگی و روزنامه نگاری آقای بهنود و با باور این که ایشان شخصی هنرمند و روشنفکر و اثر گذار هستند٬ و با توجه به دور بودنشان از منطقه خطر دیکتاتورها و داشتن آزادی برای بیان مطالبی که نامشان را پایدار کند چرا در پیله ای که خود ساخته اند محبوس شده و نقش جیره خوار "جمهوری اسلامی" را با ظرافت بازی میکنند وهنر خود را در مدار بسته تمنیات وتمایلات مادی واحتیاط های روباه گونه و روشی موذیانه پنهان کرده و بجای دریدن گریبان مصلحت طلبی بر تن خرافاتی که جامعه ایرانی را خفه کرده با حزمی بزدلانه سخن میگوید٬ بر تن این مذهب قلابی شیعی شلاق نمیکوبد مگر نمی بیند جوامع پیشرفته که کاری به افراط امروزشان ندارم چگونه برای حرکت به سوی پیشرفت ناگزیر شدند در مرحله نخست مبارزه مستقیم بر علیه مذهب را در پیش گیرند وعمله واکره دین را به انزوا برانند؟ آقای بهنود نمیتواند مدعی شود این را نمیداند من که اذعان میکنم ومقر ومعترف هستم که هیچ نمیدانم از مجموعه زحماتم برای غور در آثار دیگران دریافته ام که ادبار ملت ما غوطه ور بودن در خرافات مذهبیست وتا از این لجنزار بیرون نیایند نسیم آزادی و آزادگی را حس نخواهند کرد آقای بهنود با توانائی خدا داد وتجربه کاری و مطالعات و شناخت جوامع به این موضوع پی نبرده اند؟ حاشا وکلا

این غیر قابل قبول است. میدانند ومیفهمند ودرد مردم میهنمان را ادراک میکنند اما چرا نمیتوانند؟ چون دم را غنیمت میشمارند چون نام ونان برایشان عشق است٬ بستر نرم وآغوش گرم ولاسیدن با سردمداران رژیم و در حاشیه امنیت بودن را طالب هستند در حالی که نام آوری ایشان وامثال این افراد موظفشان میکند "در پهنه ای وسیعتر جولان بدهند" مردم برایشان کشک وپشم نباشند خدا یا هر نیروی دیگری به این انسان ها توان داده ونعمت خود را در اختیارشان گذاشته از دیگران برتری دارند مستمع کلام دارند خواننده نوشتار دارند پس چرا باید در برابر دیدشان وسعتی به اندازه نوک بینیشان باشد؟

مگر امروز نمیشنوید که کوس خیانت شریعتی ها بر سر بازار زده میشود چون با تمام توان از خرافات یاری گرفته وآب به آسیاب دشمن ریخته مثلا برای فاطمه زنی که به گفته خودشان ۱۸ سال عمر کرده واز ۹ سالگی به خانه داری و بچه داری آن هم نه یکی و دو تا پرداخته لقب خیرالنسائی اختراع میکند آخر این بدبخت که تنها فرصت دادن و زادن و گه شوری و پخت و پز را در طول ۹ سال شوهر داری داشته چه غلطی کرده که خیرالنسا شده؟ و آقای بهنود٬ تو این را خوب میدانی ولی سر عافیت را در دست گرفته و از انجام وظیفه ای که شرافتا بر عهده داری سرباز میزنی... میتوانی برای فردا نامی داشته باشی اگر "امروز شرف داشته باشی" و رسالتی را که روسو به انجام آن خود را متعهد دید انجام دهی تو با استفاده از تکنولوژی روز و توان بهره گیری از منابع مختلف واستعداد خداداد و شهرت و توان نوشتن٬ کم از روسو نداری پس بیدار شو بشوی دست از این حقه بازی پنهان شدن در زیر ردای مصلحت. فردای بهتری در انتظار توست به این تکه مرداری که شیخ جلویت می اندازد قانع نباش قدر خود را بیش از این مردار خواری بدان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر